روز سوم

کارگردان:  محمدحسین لطیفی

بازیگران: باران کوثری، ‌پوریا پورسرخ،حامد بهداد، برزو ارجمند، مجید یاسر ، مهدی صبایی

فیلمنامه: مهدی سجاده چی

تهیه کننده: علیرضا جلالی

مدیر فیلمبرداری: ابراهیم غفوری

«دردت بجونم بزن... » این را دختری که لوله تفنگ برادرش را روی پیشانی خودش فشار می دهد به زبان می آورد . دختر(باران کوثری)  وقتی  می بیند در محاصره نیروهای عراقی گیر افتاده و با پای مصدومش امکان فرار از میان عراقی ها را ندارد برای آنکه زنده به دست عراقی ها نیافتد با التماس از برادرش (پوریا پورسرخ) می خواهد تا او را خلاص کند.

سکانسی در ابتدای فیلم که بازی خوب باران کوثری و  پوریا پورسرخ  بسیارخوب از کار درآمده است . (اگر قدری در تدوین بیشتر دقت می شد می توانست خیلی بهتر باشد)

داستان فیلم گویا بر اساس یک رویداد واقعی شکل گرفته است . در این فیلم برادری وقتی می بیند نمی تواند خواهر معلولش را از میان عراقی ها فراری دهد مجبور می شود خواهرش را در باغچه خانه مخفی کند تا شبانه و در تاریکی برای فرار وی بازگردد. ابتدا سعی می کند تا کسی از جریان مطلع نشود و خودش شبانه به تنهایی به خانه می رود ولی نمی تواند وارد آنجا شود . دوستان وی وقتی از جریان مطلع می شوند همه حاضر می شوند تا به وی کمک کنند تا خواهرش را نجات دهد.....

پوریاپورسرخ و باران کوثری  هردو بازی های قابل قبولی را در این فیلم ارائه کرده اند.

پوریا پورسرخ که تصور می شد از آن بازیگرانی است که به لطف چهره جذاب شانس حضور جلوی دوربین نصیبش شده و بعد از یکی دو فیلم به کلی فراموش می شود. در این فیلم نشان داده که علاوه بر چهره سمپات، توانایی بازیگری هم دارد.

 

خانم باران کوثری فرزند خانم رخشان بنی اعتماد (کارگردان توانای سینمای ایران) و جهانگیر کوثری (تهیه کننده سینما و مجری با شخصیت تلویزیونی) است.این امر ثابت شده که هنر ارثی نیست و شاید به واسطه نام والدین بشود تا جایی پیشرفت کرد ولی اگر فرد مایه نداشته باشد خیلی زود از دور خارج می شود . شاید دم دست ترین مثال ایرج نوذری باشد . خدا رحمت کند منوچهر نوذری را هر چه او هنرمند بود فرزندش ایرج نوذری بی استعداد است و کمترین بویی از هنر نبرده است و تمام  شهرت وی به واسطه نام پدرش   است. یا خانم لیلی رشیدی فرزند داوود رشیدی .حدود 10 سال قبل خانم مرضیه برومند نقش مادر خانمی زی زی گولو را برای وی در نظر گرفت و انصافا هم نقش آن کاراکتر را بد بازی نکرد. ولی تا همین امروز نتوانسته از قالب آن نقش خارج شود.

 اما باران کوثری در این فیلم نشان داد ضمن آنکه از فیزیک چهره مناسبی برخوردار است که در مقابل گریم بسیار انعطاف پذیر است(مقایسه کنید چهره ایشان در این فیلم را با چهره ای که در فیلم تقاطع داشته اند) که خود کمک بزرگی برای بازیگر محسوب می شود، شهرت وی نیز نه بواسطه نام پدر و مادرش که به دلیل استعداد درخشان خودش است.  به خاطر بیاورید صحنه ای که از  مخفی گاهش خارج می شود و به دنبال غذا می گردد را یا همان صحنه ای که از برادرش می خواهد وی را  خلاص کند.  حتی آن وقتی که در روسری آبی بازی می کرد هم می شد فهمید که ایشان استعداد بالایی دارند.

اما کارگردانی این اثر را محمدحسین لطیفی به عهده دارد . کارگردانی که به سختی می شود در موردش حکم قاطع داد. معلوم نیست ایشان چرا اینقدر اصرار دارد تا فیلمش همه را راضی کند و  صحنه های ریا کارانه ای را که بیشتر تو ذوق زننده هستند را در کارش نشان دهد .

مثلا در اولین ساخته سینمایی ایشان که «سرعت» نام داشت در صحنه ای از فیلم قهرمان قبل از مسابقه  خیلی بی مناسبت روی صخره نماز می خواند (هر عاقلی می داند که روی صخره جای نماز خواندن نیست ). اگر درست یادم مانده باشد  هوشنگ گلمکانی بود که درباره این فیلم گفته بود که می تواند فیلم سرعت را در تمام جشنواره های ایران به نمایش بگذارد . هم جشنواره فیلم های دفاع مقدس ، هم جشنواره ترویج فرهنگ نماز ، هم جشنواره ترویج فرهنگ حجاب (ایشان اولین کسی بود که در فیلم سرعت بر سر خانم پرستو گلستانی چادر گذاشت ) هم تبلیغات جزیره کیش ،هم در جشنواره فیلم های ورزشی ، هم در جشنواره صنایع ملی و هم  ......(آن سال ها به قدری تعداد جشنواره ها زیاد بود که نام بسیاری رافراموش کرده ام)

در این فیلم هم گرچه کمتر (شاید چون جشنواره ها کمتر شده ) ولی بازهم صحنه های بی مناسبت با فیلم را می شود دید . مثلا صحنه ای که مهدی صبایی تیر می خورد و در آستانه مرگ عکس آیت الله خمینی را از جیبش در می آورد و به دوربین نشان می دهد وبعد می میرد خیلی ناشیانه کار شده و شبیه سریال های احمقانه تلویزیونی درآمده است. یا صحنه ای که افراد در کانال و با بی سیم وصیت می کنند خیلی با کلیت فیلم نا هماهنگ است و بی محتوی در آمده است . آیا و اقعا لازم بود تا همه در آنجا قصه زندگی شان را تعریف کنند؟ و آیا واقعا عراقی ها منتظر می ایستادند تا آنها قصه هایشان تمام شود بعد تیر اندازی کنند؟

با این وجود و اگر از چند اشکال که بیشتر مربوط به منشی صحنه است تا کارگردان بگذریم (مانند اینکه در سال 59 که هنوز در خود کشور فرانسه هم خودرو پژو 405 تولید نشده بود در سکانس افتتاحیه در شهر شوشتر این خودرو گوشه تصویر چکار می کرد؟ یا در صحنه ای که پوریا پور سرخ برای باران کوثری سایه بان درست کرده تا نور آفتاب اذیتش نکند معلوم نیست حواس فیلم بردار کجا بوده که در هنگام جابجایی دوربین سایه به جای اینکه روی صورت کوثری باشد روی شکم پور سرخ افتاده بود و....)

 و محدودیت هایی مثل ممنوعیت تماس زن و مرد که کارگردان ناچار بایدرعایت می کرد را در نظر نیاوریم (مثلا در سنکاس افتتاحیه مادر برزو ارجمند وقتی می دید فرزندش را آزاد کرده اند از راه دور به سمت پسرش می دود و وقتی به او می رسد از فاصله یک متری چون نمی توانست او را لمس کند فقط قربان صدقه اش می رود یا وقتی که پورسرخ می خواهد کوثری را روی کولش بگذارد و......)  

هرچند این اثر جلوه های ویژه ای مانند فیلم دوئل ندارد  ولی در ژانر فیلم های جنگی فیلم نسبتا موفق و خوش ساختی است.

اگر صحنه پایانی فیلم رازیر سیبیلی رد کنیم (گلوله ژ۳ وقتی از فاصله یکی دو  متری به کسی بخورد چنان بلایی بر سر طرف می آورد که فرصتی برای نگاه رمانتیک برای وی باقی نمی گذارد) بزرگترین امتیاز این فیلم واقع گرایی آن است .

این فیلم یکی از معدود  فیلم های (شاید هم تنها فیلم) جنگی است که در آن  کسی نامش «حاجی» یا« سید» نیست.این امتیاز کمی نیست کافی است به خاطر بیاورید دیالوگ مضحک آن فیلم احمقانه را که طرف توی بیسیم  می گفت: «حاجی سیدتو کشتن» تا متوجه شوید چه اراجیفی به عنوان فیلم جنگی (یا دفاع مقدس ) ساخته می شد.

همچنین در این فیلم کسی موقع حمله الله اکبر نمی گوید تا عراقی ها بترسند .  عراقی های این فیلم آنقدر احمق نیستند که در پست نگهبانی بخوابند. هیچ بسیجی هم نیست که با یک سر نیزه هزار تا عراقی را خلع سلاح کند.هیچ خل و چلی هم عوض تفنگ با پرچم به سمت عراقی ها یورش نمی برد. 

 آر پی جی زن این فیلم مانند دنیای واقعی باید سه گلوله آرپی جی شلیک کند تا یکی به تانک بخورد  مانند آر پی جی زن های عاشق شهادت نیست که  با هر گلوله ۱۰ تا تانک را منهدم کند . در این فیلم هیچ کس با آرپی جی هلی کوپتر را هدف قرار نمی دهد. با پاره آجر هم جیپ عراقی ها چپ نمی شود.

در این فیلم پیرمردهای خرفت و دست و پا چلفتی که شعر های بند تنبانی را به صورت چپ اندر قیچی بخوانند و یا بافتنی ببافند را نمی شود دید، هیچ کس هم  عارف مسلک نیست و مهملات احمقانه به زبان نمی آورد. از انوار قدسی و امداد های غیبی هم خبری نیست. هیچ کس مدعی دیدن امام زمان نمی شود و کسی خود را در صحنه کربلا نمی بیند.

همه کاراکترها انسان های معمولی هستند که آب و غذا می خورند. شب ها می خوابند. عصبانی می شوند دعوا می کنند، با کوچکتر از خود پرخاش می کنند. دروغ هم می گویند ، همدیگر را دوست دارند و از همه مهمتر زندگی را دوست دارند. جنگشان هم برای دفاع از خودشان و کشورشان است .

وقتی یکی تیر می خورد حتی اگر نارجک به کمرش باشد  و دستش به سمت نارجک هم برود، فقط می میرد.  نه اینکه بعد از تیر خوردن  اول هزار نفر عراقی را بکشد بعد بایستد و برای همرزمانش قصه تعریف کند و از دل کندن از دنیا بگوید و مدعی شنیدن  بوی بهشت شود و یادش بیافتد می خواسته مادرش را به مشهد ببرد ، دور سرش نورانی گردد ، فرشتگان را ببیند و همراهانش برایش گریه کنند و حاجی مارو تنها نذار بگویند و بعد چند نفر بالای سرش بیایند و دف بزنند و به شکل زمختی قر بدهندو  ..... بعد طرف بالاخره رضایت بدهد و  یه خورده بمیرد

  شاید همان اراجیف باعث شده اند تا توقع ما پایین بیاید. به هر حال این فیلم در مقایسه با آن خزعبلات فیلم خوبی است که ارزش تماشا کردن را دارد. 

البته اگر منصف باشیم و آنرا با همان جفنگیاتی که تا حالا در سینمای ایران به عنوان فیلم دفاع مقدس ساخته شده اند مقایسه کنیم. 

شاید به نظر این فیلم در مقایسه با مشابه خارجی اش یعنی نجات سرباز رایان استیون اسپیلبرگ حرفی برای گفتن نداشته باشد . ولی به نظر من  چنین قیاسی واقعا نهایت بی انصافی است.