خپلک

سایت ورزشی تفریحی وخیلی باحال...

خپلک

سایت ورزشی تفریحی وخیلی باحال...

نجوای شبانه

                                                                                                                                                  خدایا تو این وقت  شب *ایستادم زیر آسمون تو که عکس سو سوی ستاره هاش تو دریای چشام افتاده *دودل بودم که بیام یا نه * یه دلمو گذاشتم پایین- پایینه پایین *اما اونیکی دلمو که مهرش کردن برای وزود به حریم کبریاییت *گرفتم لابلای انگشتام * میبینی تپش تند ویک نواختشو * ای عزیزه من*حالا ایستادم اینجا زیر اسمون زیبای تو* ومیدونم حتی اگر آهسته تر از بال زدن سنجاقک ها از ته دلم به تو سلام کنم میشنوی که جوابمو بدی وهمین برای من کافیه *حالا بذار آغار کنم مثنوی گریستن رو * بذار بگم اون پایین وقتی یه قدم از تو فاصله میگیرم چقدر زود گلدون احساسم زردو پژمرده میشه * خشک میشه برگاش میریزه * بذار اعتراف کنم به درازی روزهایی که بین چشمهای منو نم نم دلگیر بارونت فاصله می افتاد * بذار اعتراف کنم به روزایی که از سجاده سبز تو فاصله میگرفتم * بذار اعتراف کنم به  اون روزهایی که  خواب غفلت نمی ذاشت که باتو بگم * خدایا نجوای شبانه منو بشنو که به تو محتاجم * خدایا به درگاهت امده ام  وفقز وبینواییم را نزد تو اورده ام* بیش از آنکه به طاعت خود امیدوار باشم به آمرزش تو امید بسته ام چرا که آمرزش و مهر بانی تو از گناهان من بیشتر است * ای عزیز من ای مهربان من ای خدای خوب من * حالا نگاه کن به دسته تمنایی که قلب چاک خودم را به تو پیش کش میکنه * من به تو محتاجم * من به تو محتاجم **

از خدا ، فقط خدا را بخواهیم

 

از خدا ،  فقط خدا را بخواهیم

همیشه آنان که از خدا حاجت و درخواستی دارند و ازو همواره چیزی میخواهند بسیارند ولی آنان که خود خدا را میخواهند نایابند و اندک.
یادمان باشد
فقط از خدا بخواهیم
و از خدا ،  فقط خدا را بخواهیم
زیرا از خدا ، غیر از خدا را خواستن ، کم خواستن است.

مهربانا

مرگ امواج
از دریا پرسیدم: که این امواج دیوانه ی تو، از کرانه ها چه می خواهند؟ چرا اینسان پریشان و در به در، سر به کرانه های از همه جا بی خبر می زنند؟ دریا ، در مقابل سوالم گریست! امواج هم گریستند...
آنوقت دریا گفت: که طعمه ی مرگ، تنها آدم ها نیستند، امواج هم مثل آدم ها می میرند! و این امواج زنده هستند، که لاشه ی امواج مرده را، شیون کنان به گورستان سواحل خاموش می سپارند! ...


طناب ماکدام است
مردی کنار بیراهه ای ایستاده بود ابلیس را دید که با انواع طناب ها به دوش در گذر است .
کنجکا و شد و پرسید:ای ابلیس این طناب ها برای چیست ؟
جواب داد برای اسارت آدمیزاد.
طناب های نازک برای افراد ضعیف النفس وسست ایمان و طناب های کلفت هم برای آنانی که دیر وسوسه می شوند سپس از کیسه ای طناب های پاره شده را بیرون ریخت وگفت:این ها را هم انسان های با ایمان که راضی به رضای خدایند و اعتماد به نفس داشته اند پاره کرده اند و اسارت را نپذیرفتند.
مرد گفت :طناب من کدام است ؟
ابلیس گفت: اگر کمکم کنی تا این طناب های پاره را گره بزنم خطا ی تو را به حساب دیگران می گذارم.
مرد قبول کرد.ابلیس خنده کنان گفت: عجب با این ریسمان ها ی پاره هم میشود انسان هلایی چون تورا به بندگی گرفت!
«راستی! طناب ما کدام است؟!!!! »
کاری نکنیم که روزی حتی خودمان هم باور نکنیم که داریم دروغ می گوییم آن هم به خودمان و کاری نکنیم که روزی به خدا هم دروغ بگوییم و ای کاش روزی مردم با صداقتی همچون صداقت چشمهاشان با هم سخن بگویند